به نام آفريننده زيبائيها
گزارش برنامه 27/01/89 قله منار به ارتفاع 3560 متر
سرپرست برنامه : آقاي كتابي
تعداد : هفت نفر
قله زيبای منار با ارتفاع 3560 متر در منطقه البرز مرکزی و در منتهی اليه غربی آن قرار گرفته است و از غربی ترين قلل اين رشته معظم می باشد . قله منار از شمال به روستای شهرستانک و سَرَک ، از جنوب به روستای سنگان ، از شرق به روستای رندان و طالون و از غرب به روستای واريان و مورود محاط می باشد .
ساعت 20/6 صبح، آقايان كتابي ـ مقيمي ـ وفايي نژاد ، خانم مالكي و خودم(محمودي ) به نيت پاك صعود قله منار، در هواي بسيار لطيف و بهاري با ماشين آقاي كتابي حركت و پس از 40 دقيقه رانندگي به روستاي مورود واقع در 35 كيلومتري جاده اصلي چالوس بعد از سد اميركبير ـ جاده فرعي سمت راست پل خواب رسيديم كه ورودي روستا را با زنجير بسته بودند اما ما با 2 نفر از همكاران پاكشويي كه از اهالي همان روستا و با هماهنگي قبلي قرار بود به جمع ما ملحق شوند وارد روستا شده و پس از آماده شدن و پارك ماشين از مسير مخابرات به سمت قله حركت كرديم . همزمان با رسيدن ما به روستا يك گروه 6- 35 نفري از تهران آماده صعود به قله بودند كه تا آخر مسير رفت و برگشت آنها را مي ديديم ، پس از نيم ساعت حركت و عبور از رودخانه فضاي سرسبزي كه از قطرات شبنم مرطوب و به آن زيبايي خاصي بخشيده بود براي خوردن صبحانه (كه به سفارش سرپرست برنامه براي صرفه جويي در وقت به صورت لقمه تهيه شده بود) توقف و ساعت 10 : 8 صعود را آغاز كرديم، راستش شرمندگي اينكه مي بايست پا به پاي آقايان مقيمي و وفايي گام برمي داشتم بيشتر از سختي راه نگرانم مي كرد اما آنها آنقدر متواضع و صبور بودند كه نه تنها خود را با من هم گام كرده بودند بلكه در تمام مسير مشاوره ، تجربه ، نكات آموزشي و از همه مهمتر و لذت بخش تر خاطراتشان بود كه مسير را برايم هموار و كوتاه مي كرد .
اول مسير شيب خيلي تندي داشت كه بصورت زيكزاك از آن گذشتيم و به يال رسيديم . جبهه شمالي يال ، نقاب برفي اما جبهه جنوبي خشك و بدون برف بود كه اين دوگانگي ، زيبايي محيط را چندين برابر مي كرد . با گذراندن چند مرحله استراحت كوتاه و تماس آقايان ثروتيان و باخبر شدن از سلامت و موفقيت احسان ، ساعت 30 : 12 الي 45 :12 دقيقه همگي به قله رسيديم و مراسم عكاسي و سرود Aو برافراختن پرچم گروه O توقف كوتاه 15 دقيقه اي (به علت باد شديد و نزديك شدن گروه تهراني ها ) آماده برگشتن شديم كه صداي هياهو و شادي گروه تهرانيها انگيزه ما را براي برگشتن بيشتر مي كرد .
قله هاي ناز ـ كاهار ـ هفت خان ـ كلاش ويا ـ آزادكوه ـ شاه دژ ، حتي علم كوه نيز ديده مي شد ، وقتي بر روي يال ايستاده بوديم دورنماي بسيار زيبايي از سد كرج و دره هاي اطراف كه خيلي زيبا و بكر بودند چشمها را نوازش مي داد پس از يك ساعت و نيم حركت احساس گرسنگي شديد كه خوردن شكلات و آجيل و هله هوله هم دردي رو دوا نمي كرد و دل هر بيننده اي را بدرد مي آورد چه رسد به سرپرست مهربان با كوله پشتي كه هميشه پر از خوراكي هاي خوشمزه بود ... اما ... براي اين برنامه نان و حلوا شكري آماده كرده بود !!!
خلاصه سفره گل گلي و رنگين ناهار گسترده و پس از گرم كردن غذاها توسط آقاي كتابي با ولع تمام مشغول خوردن ناهار بوديم كه ابتدا آقاي شادكامي و بعد آقاي تقديمي تماس و از برنامه پل خواب و تمرين سنگ خبر داد راستي چقدر خوبه كه دوستان و همنوردان به ياد همديگه هستن و با تماس از حال و برنامه همديگه باخبر مي شن !!
پروژه ناهار كه تمام شد آماده حركت شديم ... حالا سنگيني كوله پشتي ها به معده ها منتقل شده بود كه وضعيت رو وخيمتر مي كرد ... به هر حال راه افتاديم و پس از پشت سر گذاشتن شيبهاي تند با شنيدن صداي روح نواز رودخانه و به شوق آب بازي به سرعتمان افزوديم ، ديدن آب بازي و رفع خستگي سه نفر از دوستاني كه زودتر به رودخانه رسيده بودند ديدني و جالب بود ، انگار خودم توي آب بودم و خنكاي آب رو حس مي كردم ساعت 20/4 بود كه همگي به رودخانه رسيديم و خستگي راه را با آب گوارا و خنك تا حدودي بدر كرديم از رودخانه تا منزل ييلاقي دوستان پاكشويي 10 دقيقه اي راه بود كه ماشين هم آنجا پارك شده بود ، با استقبال و پذيرايي چاي به صعودمان خاتمه داده و آماده برگشت از جاده شديم در بين راه عكسهاي بسيار زيبا و ماندگار با هنرمندي آقاي مقيمي و خانم مالكي تهيه و اسناد نيز موجود و قابل روئيت مي باشد . ساعت 20 :6 همگي در صحت و سلامت كامل و ايمن از چشم بد به كرج رسيديم .
دو چيز هيچ وقت از ياد آدم نميره
دوستان خوب و روزهاي خوب ...
يه چيز هم هيچ وقت از دل آدم نميره ...
روزهاي خوبي كه با دوستان خوب گذشت J
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر